تفسیر نمونه ج : 27ص :431

 

سورة الإخلاص‏

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1) اللَّهُ الصمَدُ(2)لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ(3) وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کفُواً أَحَدُ(4)

 

ترجمه:

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

 

1 -بگو : خداوند یکتا و یگانه است.

 

2 -خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مى‏کنند:

 

3 -نزاد و زاده نشد.

 

4 -و براى او هرگز شبیه و مانندى نبوده است.

 

تفسیر : او یکتا و بى همتا است

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :432

 

افراد مختلف در زمینه اوصاف پروردگار شده بود مى‏فرماید : بگو او خداوند یکتا و یگانه است ( قل هو الله احد ) آغاز جمله با ضمیر هو که ضمیر مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حکایت مى‏کند ، در واقع رمز و اشاره‏اى به این واقعیت است که ذات مقدس او در نهایت خفاء است ، و از دسترس افکار محدود انسانها بیرون ، هر چند آثار او آنچنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهرتر و آشکارتر است ، چنانکه در آیه 53 سوره فصلت مى‏خوانیم : سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق : به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‏دهیم تا آشکار گردد که او حق است .

 

سپس از این حقیقت ناشناخته پرده برمى‏دارد و مى‏گوید : او خداوند یگانه و یکتا است .

 

ضمنا معنى قل ( بگو ) در اینجا این است که این حقیقت را ابراز و اظهار کن.

 

در حدیثى از امام باقر (علیه‏السلام‏) آمده است که بعد از ذکر این سخن فرمود : کفار و بت‏پرستان با اسم اشاره به بتهاى خود اشاره کرده ، مى‏گفتند : این خدایان ما است اى محمد ! تو نیز خدایت را توصیف کن تا او را ببینیم و درک کنیم خداوند این آیات را نازل کرد : قل هو الله احد ... ها در هو اشاره به تثبیت و توجه دادن به مطلب است ، واو ضمیر غائب است و اشاره

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :433

 

به غائب ازدید چشمها و دور از لمس حواس.

 

در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم که فرمود : در شب جنگ بدر خضر را در خواب دیدم ، از او خواستم چیزى به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم گفت : بگو : یا هو ، یا من لا هو الا هو ، هنگامى که صبح شد جریان را خدمت رسول الله (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) عرض کردم ، فرمود : یا على ! علمت الاسم الاعظم : اى على (علیه‏السلام‏) اسم اعظم به تو تعلیم شده سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود....

 

عمار یاسر هنگامى که شنید حضرت امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏)این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار مى‏خواند ، عرض کرد این کنایات چیست ؟ فرمود : اسم اعظم خدا و ستون توحید است!.

 

الله اسم خاص براى خداوند است ، و مفهوم سخن امام (علیه‏السلام‏) این است که در همین یک کلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده است ، و به همین جهت آن اسم اعظم الهى نامیده شده.

 

این نام جز بر خدا اطلاق نمى‏شود ، در حالى که نامهاى دیگر خداوند معمولا اشاره به یکى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غیر او نیز اطلاق مى‏شود ( مانند رحیم و کریم و عالم و قادر و ... ) بااین حال ریشه آن معنى وصفى دارد ، و در اصل مشتق از وله به معنى تحیر است ، چرا که عقلها در ذات پاک او حیران است ، چنانکه در حدیثى از امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) آمده است : الله معناه المعبود الذى یاله فیه

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :434

 

الخلق ، و یؤله الیه ، و الله هو المستور عن درک الابصار ، المحجوب عن الاوهام و الخطرات : الله مفهومش ، معبودى است که خلق در او حیرانند و به او عشق مى‏ورزند ، الله همان کسى است که از درک چشمها ، مستور است ، و از افکار و عقول خلق محجوب.

 

گاه نیز آن را از ریشه الاهة ( بر وزن و به معنى عبادت ) دانسته‏اند ، و در اصل الاله است ، به معنى تنها معبود به حق .

 

ولى همانگونه که گفتیم ریشه آن هر چه باشد بعدا به صورت اسم خاص درآمده ، و به آن ذات جامع جمیع اوصاف کمالیه ، و خالى از هر گونه عیب و نقص اشاره مى‏کند.

 

این نام مقدس قریب هزار بار در قرآن مجید تکرار شده ، و هیچ اسمى از اسماء مقدس او این اندازه در قرآن نیامده است ، نامى است که قلب را روشن مى‏کند ، به انسان نیرو و آرامش مى‏بخشد ، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مى‏سازد.

 

اما واژه احد از همان ماده وحدت است ، و لذا بعضى احد و واحد را به یک معنى تفسیر کرده‏اند و معتقدند هر دو اشاره به آن ذاتى است که از هر نظر بى نظیر و منفرد مى‏باشد ، در علم یگانه است ، در قدرت بى مثال است ، در رحمانیت و رحیمیت یکتا است ، و خلاصه از هر نظر بى نظیر است .

 

ولى بعضى عقیده دارند که میان احد و واحد فرق است احد به ذاتى گفته مى‏شود که قبول کثرت نمى‏کند ، نه در خارج و نه در ذهن ، و لذا قابل شماره نیست و هرگز داخل عدد نمى‏شود ، به خلاف واحد که براى او دوم

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :435

 

و سوم تصور مى‏شود ، یا در خارج ، یا در ذهن ، و لذا گاه مى‏گوئیم احدى از آن جمعیت نیامد ، یعنى هیچکس نیامد ، ولى هنگامى که مى‏گوئیم ، واحدى نیامد ممکن است دو یا چند نفر آمده باشند .

 

ولى این تفاوت با موارد استعمال آن در قرآن مجید و احادیث چندان سازگار نیست.

 

بعضى نیز معتقدند : احد اشاره به بساطت ذات خداوند در مقابل اجزاء ترکیبیه خارجیه یا عقلیه ( جنس و فصل ، و ماهیت و وجود ) است ، در حالى که واحد اشاره به یگانگى ذات او در برابر کثرات خارجیه مى‏باشد.

 

در حدیثى از امام محمد باقر (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : أحد فردى است یگانه و احد و واحد یک مفهوم دارد ، و آن ذات منفردى است که نظیر و شبیهى براى او نیست ، و توحید اقرار به یگانگى و وحدت و انفراد او است .

 

در ذیل همین حدیث مى‏خوانیم : واحد از عدد نیست ، بلکه واحد پایه اعداد است ، عدد از دو شروع مى‏شود ، بنا بر این معنى الله احد یعنى معبودى که انسانها از ادراک ذات او عاجزند ، و از احاطه به کیفیتش ناتوان ، او در الهیت فرد است و از صفات مخلوقات برتر.

 

در قرآن مجید نیز واحد و احد هر دو به ذات پاک خداوند اطلاق شده است.

 

جالب اینکه در توحید صدوق آمده است که مردى اعرابى در روز جنگ جمل برخاست عرض کرد : اى امیر مؤمنان ! آیا مى‏گوئى خداوند واحد است ؟ واحد به چه معنى ؟ ناگهان مردم از هر طرف به او حمله کردند ، و گفتند : اى اعرابى ! این

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :436

 

چه سؤالى است ؟ مگر نمى‏بینى فکر امیر مؤمنان تا چه حد مشغول مساله جنگ است ؟ هر سخن جائى و هر نکته مقامى دارد ! امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏) فرمود : او را به حال خود بگذارید ، زیرا آنچه را که او مى‏خواهد همان چیزى است که ما از این گروه دشمن مى‏خواهیم ( او از توحید سؤال مى‏کند ، ما هم مخالفان خود را به توحید کلمه دعوت مى‏کنیم).

 

سپس فرمود : اى اعرابى ! اینکه مى‏گوئیم خدا واحد است چهار معنى مى‏تواند داشته باشد که دو معنى آن در باره خدا صحیح نیست ، و دو معنى آن صحیح است .

 

اما آن دو که صحیح نیست : وحدت عددى است این براى خدا جائز نمى‏باشد ( بگوئیم او یکى است و دو تا نیست ، زیرا مفهوم این سخن آن است که دومى براى او تصور مى‏شود ولى وجود ندارد ، در حالى که مسلما براى ذات بى نهایت حق دومى تصور نمى‏شود ) چرا که چیزى که ثانى ندارد داخل در باب اعداد نمى‏شود ، آیا نمى‏بینى که خداوند کسانى را که گفتند : ان الله ثالث ثلاثة ( خدا سومى از سه نفر است ) تکفیر کرده ؟ دیگر از معانى واحد که بر خدا روا نیست این است که به معنى واحد نوعى باشد ، مثل اینکه مى‏گوئیم فلانکس یکى از مردم است ، این نیز بر خدا روا نیست ( چرا که خدا نوع و جنسى ندارد ) مفهوم این سخن تشبیه است و خدا از هر گونه شبیه و نظیر برتر و بالاتر است .

 

اما آن دو مفهومى که در باره خدا صادق است نخست اینکه گفته شود خداوند واحد است یعنى در اشیاء عالم شبیهى براى او نیست ، آرى پروردگار ما چنین است.

 

دیگر اینکه گفته شود پروردگار ما احدى المعنى است یعنى ذات او تقسیم‏پذیر نیست ، نه در خارج و نه در عقل ، و نه در وهم ، آرى خداوند بزرگ

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :437

 

چنین است کوتاه سخن اینکه خداوند احد و واحد است و یگانه و یکتا است نه به معنى واحد عددى ، یا نوعى و جنسى ، بلکه به معنى وحدت ذاتى ، و به عبارت روشنتر وحدانیت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبیه و نظیر براى او است.

 

دلیل این سخن نیز روشن است : او ذاتى است بى نهایت از هر جهت ، و مسلم است که دو ذات بى نهایت از هر جهت غیر قابل تصور است ، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مى‏شود ، این کمالات آن را ندارد ، و آن کمالات این را ( دقت کنید).

 

در آیه بعد در توصیف دیگرى از آن ذات مقدس یکتا مى‏فرماید : او خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مى‏کنند ( الله الصمد ) .

 

براى صمد در روایات و کلمات مفسران و ارباب لغت معانى زیادى ذکر شده است : راغب در مفردات مى‏گوید : صمد به معنى آقا و بزرگى است که براى انجام کارها به سوى او مى‏روند ، و بعضى گفته‏اند : صمد به معنى چیزى است که تو خالى نیست بلکه پر است.

 

در مقاییس اللغة آمده است که صمد دو ریشه اصلى دارد : یکى به معنى قصد است ، و دیگرى به معنى صلابت و استحکام و اینکه به خداوند متعال صمد گفته مى‏شود به خاطر این است که بندگانش قصد درگاه او مى‏کنند.

 

و شاید به همین مناسبت است که معانى متعدد زیر نیز در کتب لغت براى

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :438

 

صمد ذکر شده است : شخص بزرگى که در منتهاى عظمت است ، و کسى که مردم در حوائج خویش به سوى او مى‏روند کسى که برتر از او چیزى نیست ، کسى که دائم و باقى بعد از فناى خلق است.

 

لذا امام حسین بن على (علیهماالسلام‏) در حدیثى براى صمد پنج معنى بیان فرموده : صمد کسى است که در منتهاى سیادت و آقائى است.

 

صمد ذاتى است دائم ازلى و جاودانى.

 

صمد وجودى است که جوف ندارد.

 

صمد کسى است که نمى‏خورد و نمى‏آشامد.

 

صمد کسى است که نمى‏خوابد .

 

در عبارت دیگرى آمده است صمد کسى است که قائم به نفس است و بى نیاز از غیر.

 

صمد کسى است که تغییرات و کون و فساد ندارد.

 

از امام على بن الحسین (علیهماالسلام‏) نقل شده است که فرمود صمد کسى است که شریک ندارد ، و حفظ چیزى براى او مشکل نیست ، و چیزى از او مخفى نمى‏ماند.

 

بعضى نیز گفته‏اند : صمد کسى است که هر وقت چیزى را اراده کند مى‏گوید موجود باش ، آن هم فورا موجود مى‏شود.

 

در حدیثى آمده است که اهل بصره نامه‏اى به محضر امام حسین (علیه‏السلام‏) نوشتند ، و از معنى صمد سؤال کردند ، امام (علیه‏السلام‏) در پاسخ آنها فرمود :

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :439

 

بسم الله الرحمن الرحیم ، اما بعد در قرآن مجادله و گفتگو بدون آگاهى نکنید ، چرا که من از جدم رسول الله شنیدم مى‏فرمود : هر کس بدون علم سخن بگوید باید در محلى از آتش که براى او تعیین شده جاى گیرد ، خداوند خودش صمد را تفسیر فرموده است : لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد : نه زاد ، و نه زاده شد و احدى مانند او نیست ، ... آرى خداوند صمد کسى است که از چیزى به وجود نیامده ، و در چیزى وجود ندارد ، و بر چیزى قرار نگرفته ، آفریننده اشیاء و خالق آنها است ، همه چیز را به قدرتش به وجود آورده ، آنچه را براى فنا آفریده به اراده‏اش از هم متلاشى مى‏شود ، و آنچه را براى بقاء خلق کرده به علمش باقى مى‏ماند ، این است خداوند صمد ... .

 

و بالاخره در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که محمد بن حنفیه از امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) در باره صمد سؤال کرد حضرت (علیه‏السلام‏) فرمود : تاویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم ، نه مانند و نه شبیه دارد ، و نه صورت و نه تمثال نه حد و حدود ، نه محل و نه مکان ، نه کیف و نه این نه اینجا و نه آنجا ، نه پر است و نه خالى ، نه ایستاده است و نه نشسته ، نه سکون دارد و نه حرکت ، نه ظلمانى است نه نورانى ، نه روحانى است و نه نفسانى ، و در عین حال هیچ محلى از او خالى نیست ، و هیچ مکانى گنجایش او را ندارد ، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور کرده ، و نه بو براى او موجود است ، همه اینها از ذات پاکش منتفى است .

 

این حدیث به خوبى نشان مى‏دهد که صمد مفهوم بسیار جامع و وسیعى دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مى‏کند ، چرا که

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :440

 

اسمهاى مشخص و محدود ، و همچنین جسمیت و رنگ و بو و مکان و سکون و حرکتو کیفیت و حد و حدود و مانند اینها ، همه از صفات ممکنات و مخلوقات است ، بلکه غالبا اوصاف جهان ماده است ، و مى‏دانیم خداوند از همه اینها برتر و بالاتر است.

 

در اکتشافات اخیر آمده است که تمام اشیاء جهان ماده ، از ذرات بسیار کوچکى بنام اتم تشکیل یافته ، و اتم خود نیز مرکب از دو قسمت عمده است : هسته مرکزى ، و الکترونهائى که به دور آن در گردش است ، و عجب اینکه در میان آن هسته و الکترونها فاصله زیادى وجود دارد ( البته زیاد در مقایسه با حجم اتم ) به طورى که اگر این فاصله برداشته شود اجسام به قدرى کوچک مى‏شوند کهبراى ما حیرت‏آور است.

 

مثلا اگر فاصله‏هاى اتمى ذرات وجود یک انسان را بردارند و او را کاملا فشرده کنند ممکن است به صورت ذره‏اى درآید که دیدنش با چشم مشکل باشد ولى با این حال تمام وزن بدن یک انسان را دارا است ( مثلا همین ذره ناچیز 60 کیلو وزن دارد).

 

بعضى با استفاده از این اکتشاف علمى و با توجه به اینکه یکى از معانى صمد وجودى است که تو خالى و اجوف نیست ، چنین نتیجه گرفته‏اند که قرآن مى‏خواهد با این تعبیر هر گونه جسمانیتى را از خدا نفى کند ، چرا که تمام اجسام از اتم تشکیل یافته‏اند ، و اتم تو خالى است ، و به این ترتیب آیه مى‏تواند یکى از معجزات علمى قرآن باشد .

 

ولى نباید فراموش کرد که صمد در اصل لغت به معنى شخص بزرگى است که همه نیازمندان به سوى او مى‏روند و از هر نظر پر و کامل است ، و ظاهرا بقیه معانى و تفسیرهاى دیگرى که براى آن ذکر شده ، به همین ریشه باز مى‏گردد.



تفسیر نمونه ج : 27ص :441

 

سپس در آیه بعد به رد عقائد نصارى و یهود و مشرکان عرب که براى خداوند فرزندى ، یا پدرى قائل بودند ، پرداخته ، مى‏فرماید : نزاد و زاده نشده ( لم یلد و لم یولد).

 

در مقابل این بیان ، سخن کسانى است که معتقد بهتثلیث ( خدایان سه‏گانه ) بودند ، خداى پدر ، و خداى پسر ، و روح القدس ! نصارى مسیح را پسر خدا ، و یهود عزیر را پسر او مى‏دانستند و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصارى المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انى یؤفکون : یهود گفتند عزیر پسر خدا است ! و نصارى گفتند مسیح پسر خدا است ! این سخنى است که با زبان خود مى‏گویند که همانند گفتار کافران پیشین است ، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مى‏شوند ؟ ! ( توبه - 30).

 

مشرکان عرب نیز معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند ! و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم : آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند ! ( انعام - 100 ) .

 

از بعضى روایات استفاده مى‏شود که تولد در آیه لم یلد و لم یولد معنى وسیعترى دارد ، و هر گونه خروج اشیاء مادى و لطیف را از او ، و یا خروج آن ذات مقدس از اشیاء مادى و لطیف دیگر را نفى مى‏کند.

 

چنانکه در همان نامه‏اى که امام حسین (علیه‏السلام‏) در پاسخ اهل بصره در تفسیر صمد مرقوم فرمود ، جمله لم یلد و لم یولد چنین تفسیر شده : لم یلد یعنى چیزى از او خارج نشد ، نه اشیاء مادى مانند فرزند، و سایر اشیائى که از مخلوقین خارج مى‏شود ( مانند شیر از پستان مادر ) و نه چیز لطیف ، مانند نفس ، و نه عوارض گوناگون ، مانند خواب و خیال و اندوه و حزن و خوشحالى و خنده

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :442

 

و گریه و خوف و رجاء و شوق و ملالت و گرسنگى و سیرى ، خداوند برتر از این است که چیزى از او خارج شود.

 

و نیز برتر از آن است که او متولد از شى‏ء مادى و لطیف گردد ... مانند خارج شدن موجوده زنده‏اى از موجود دیگر ، و گیاه از زمین ، و آب از چشمه و میوه از درختان ، و خارج شدن اشیاء لطیف از منابعش ، مانند دیدن از چشم، و شنیدن از گوش ، و استشمام از بینى ، و چشیدن از دهان ، و سخن از زبان ، و معرفت و تشخیص از دل ، و جرقه آتش از سنگ.

 

مطابق این حدیث تولد معنى گسترده‏اى دارد که هر گونه خروج و نتیجه - گیرى چیزى از چیزى را شامل مى‏شود ، و این در حقیقت معنى دوم آیه است و معنى اول و ظاهر آن همان بود که در آغاز گفته شد ، بعلاوه معنى دوم با تحلیل روى معنى اول کاملا قابل درک است ، زیرا اگر خداوند فرزند ندارد به دلیل آن است که از عوارض ماده بر کنار مى‏باشد.

 

همین معنى در باره سایر عوارض ماده صادق است ( دقت کنید).

 

و بالاخره در آخرین آیه این سوره مطلب را در باره اوصاف خدا به مرحله کمال رسانده ، مى‏فرماید : و براى او هرگز احدى شبیه و مانند نبوده است ( و لم یکن له کفوا احد ) .

 

کفو در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است ، و سپس به هر گونه شبیه و مانند اطلاق مى‏شده است.

 

مطابق این آیه تمام عوارض مخلوقین ، و صفات موجودات ، و هر گونه

 

تفسیر نمونه ج : 27ص :443

 

نقص و محدودیت ، از ذات پاک او منتفى است ، این همان توحید ذاتى و صفاتى است ، در مقابل توحید عددى و نوعى که در آغاز تفسیر این سوره به آن اشاره شد.

 

بنابر این او نه شبیهى در ذات دارد ، نه مانندى در صفات ، و نه مثلى در افعال ، و از هر نظر بى نظیر و بى مانند است .

 

امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) در یکى از خطبه‏هاى نهج البلاغه مى‏فرماید : لم یلد فیکون مولودا ، و لم یولد فیصیر محدودا ... و لا کف‏ء له فیکافئه ، و لا نظیر له فیساویه او کسى را نزاد که خود نیز مولود باشد ، و از کسى زاده نشد تا محدود گردد ، ... مانندى ندارد تا با او همتا گردد ، و شبیهى براى او تصور نمى‏شود تا با او مساوى باشد.

 

و این تفسیر جالبى است که عالیترین دقایق توحید را بازگو مى‏کند ( سلام اللهعلیک یا امیر المؤمنین).

منبع : سایت



موضوع :